صدای تاریخ
نام و نشان گندی شاپور (جندی شاپور):
واژه گندی شاپور زیباست و شاید بتوان گفت که ازابتکارات ایرانیان است. در حالی که یونانیان مینویسند که پزشکان یونانی این نام را برگزیدهاند. واژه گندی شاپور در پهلوی و فرس میانه به معنی سپاه و یا پاسگاه سپاهیان است. در تاریخچه شهر گندی شاپور، آمده که این شهر پیش از ساسانیان، در بین سالهای 170 _ 141 میلادی در مکان کنونی (روستای شاه آباد) و سر راه شوشتر به دزفول، در سرزمین خوزستان به وجود آمده است و آن یکی از پاسگاههای ارتش یا یک مقر سپاهی بوده است. نام شهر گندی شاپور برای نخستین بار در ادبیات پهلوی شهر «وهاندو شاپوهر» آمده است که معرب فارسی واژه گندی، همان جندی است و روی هم رفته در ادبیات اسلامی شهر جندی شاپور و یا جندی سابور ذکر شده است و گاهی در مآخذ اسلامی این شهر را اردوگاه شاپور گفتهاند که به اردوگاه جندی سابور و یا تعبیر به زندان جندی سابور کردهاند.
گاهی نیز به نامهای دیگری چون «وندو شاور» یعنی انطاکیه شاپور یا شهر تسخیر شده شاپور و زمانی آن را شهر شاپور یافته یا شاپور ساخته نام بردهاند. برابر چندین گزارش جندی یا جندا (معرب گندی یا گندا) است و آن نام فردی بود که نخستین بار شاپور برای توسعه در آن منطقه با او برخورد داشته و احتمالا یا مالک و یا کشتکار بیشه خود در آن جا و یا حداقل سازنده بخشی از آن شهر بوده است که پس از پیشنهاد شاپور برای گسترش آن و توافق دو طرف، شهری تازهبنیاد، بنا گردیده و نام هر دو نفر، یکی گندی یا جندی و دیگری شاپور روی آن نهادهاند و روی هم رفته به نام شهر گندی شاپور در تاریخ به جا مانده است.
تازیان (عربها) واژه گندی را جندی تلفظ کردهاند و آن را جزو محدوده سوقالاهواز میدانستهاند. تمامی مورخان اسلامی نیز شهر را جندی شاپور و دانشگاه آن را جندی شاپور خواندهاند. اصولا واژه گند در ادبیات پهلوی بارها آمده و آن سپاه و یا لشگر و یا ارتش بوده است. بنابراین واژه گندی شاپور را میتوان به لشگرگاه شاپور نیز تعبیر کرد.
گیرشمن در کتاب خود دقیقا آن مکان را یکی از پاسگاههای شاپور یکم ساسانی میداند. جغرافیدان مسلمانی در سده دوم هجری به نام ابن فقیه همدانی در سال 290 هجری در کتاب اخبارالبلدان، شهر جندی شاپور را بیلآباد مینویسد و ضمن آن داستانی را نقل میکند که روزی شاپور از آن منطقه عبور میکرد، آن جا بیشهای بود که مردی به نام بیل کشت و کار داشت. شاپور به او گفت خوب است این جا را شهری بسازیم بیل پاسخ داد اگر از من علم و نویسندگی برآید، این جا نیز شهری شود! شاپور گفت به خدا سوگند که این جا را شهری سازم و تو را متصدی مخارج آن کنم. سپس دستور داد بیل را خواندن و نوشتن آموختند و پس از آن او را مامور ساختن شهر کرد و نام آن جا را «بیلآباد» گذاشت.
یاقوت حموی در رساله خود معجمالبلدان نام شهر گندی شاپور را شهر «بیل» و در برخی از برگهای آن شهر «نیل» ضبط کرده است. این مورخ چنین میگوید که نیلاب همان جندی شاپور است که در قدیم آن را بیلاط میگفتند. علاوه بر نامهای بالا در شماری از مآخذ خارجی به ویژه دانشمندان نستوری و سریانی شهر گندی شاپور را بیتلاباط یا لاپاط آوردهاند و آن را به یکی از دیرهای ویران شده آن زمان تعبیر کردهاند. چگونگی زوال گندی شاپور:
هرج و مرجی که در اواخر حکومت ساسانیان در دستگاه سلطنت ایجاد شده بود، باعث نابسامانی عظیم در سراسر ایران شهر شد و سقوط قطعی کشور را فراهم کرد. تازیان که از این هرج و مرج آگاه شدند به امید تصرف ایران تشویق شده و در چند جنگ کوچک و بزرگ پیروزیهایی به دست آوردند و در نهایت پس از جنگ قادسیه و سقوط تیسفون و سپس جنگ نهاوند به سراسر کشور ایران دست یافتند. پس از یورش تازیان به ایران، شهر گندی شاپور به دلیل دور بودن از پایتخت (تیسفون)، چند سال مصون ماند و سازمانهای علمی و حوزههای درس به روال گذشته خود ادامه یافت ولی سالها پیش از آن دستگاه رهبری دانشگاه جندی شاپور ناتوان شده بود. ناتوانی دانشگاه گندی شاپور از زمانی آغاز شد که به دلیل هرج و مرج فراوان که در اواخر سلطنت خسرو پرویز و پس از آن پیش آمده بود، شماری از استادان ایرانی و خارجی، گندی شاپور را ترک کرده بودند و عدهای از ایرانیانی که در سِمَتهای کلیدی بودند، باعث نارضایتی استادان و خبرگان شدند که به تدریج به ضعف دستگاه رهبری دانشگاه منجر شد. به علاوه صدها دانشپژوه که از سراسر ایران و یا از شهرها و کشورهای مجاور برای آموزش به گندیشاپور آمده بودند، به شهرها و کشورهای خود بازگشتند و برخی از حوزههای علوم و تالارهای درس متوقف شدند. تنها سازمانها و تالارهای پزشکی و رشتههای وابسته به آن مصون ماند و تا اندازهای برنامههای گذشته ادامه یافت، به ویژه بیمارستان گندی شاپور که پس از تصرف شهر گندی شاپور به دست تازیان باقی بود و به روش گذشته اداره میشد. ولی این روش و مصونیتها موقت بود و آن نیز به تدریج ضعیف شد و دستنشاندگان تازی که به دستگاه رهبری رسیده بودند، به علت بیدانشی و عدم آشنایی و خودسریهای بیجا باعث رکود تالارهای درس و کم شدن بیماران از بیمارستان شده و نه فقط حوزهها برچیده شدند بلکه درمان و پذیرایی از بیماران نیز به دشواری انجام میگرفت. در این برهه از زمان از دانشگاه عظیم گندی شاپور فقط بیمارستان و چند حوزه پزشکی و فلسفه باقی ماندند، که آن هم گاهی بدون استاد و مدرس میماند و کسی را یارای مقاومت و دخالت نبود. میگویند غارت کتابخانه گندی شاپور به وسیله سپاهیان تازی به سرداری عربی به نام نعمان ابن مقرن در سال 20 هجری اتفاق افتاد و کتابخانه چند صد هزار جلدی گندی شاپور نابود شد، و نیز کتابخانه تیسفون ویران شد و به دستور عمر ابن خطاب و به وسیله سعد ابن وقاص آنچه در کتابخانه تیسفون و شهرهای مجاور موجود بود، یا غارت شد و یا به آب ریختند و در نهایت این گنج فرهنگی از بین رفت. آنچه مسلم است شهر گندی شاپور بین سالهای 17 تا 18 هجری در زمان خلافت عمر به تصرف تازیان درآمد و به تدریج رونق باقی مانده اواخر حکومت ساسانیان در دانش و فرهنگ و صنعت از بین رفت و رکود علم پیش آمد. در این زمان بود که شمار زیادی از موبدان و پزشکان ایرانی و دانشمندان مسیحی و سریانی و مصری و هندی، گندی شاپور را ترک کردند و حوزه علمی آن تعطیل شد. میگویند فقط حوزههای دروس طب و داروسازی و بیمارستان گندی شاپور و چند حوزه علم فلسفه و حکمت باقی ماندند.
نوشته شده توسط:خانم احمد پورمنابع:
1 _ دانشگاه گندی شاپور در گهواره تاریخ، دکتر مهربان شهروینی، پورشاد، چاپ اول، تهران، 1381.
2 _ ساسانیان، دکتر اردشیر خدادادیان، تاریخ ایران باستان (مجموعه ششم)، نشر بهدید، تهران، 1380.