صدای تاریخ
حزب کمونیست ..در سال 1952 به حزب کمونیست پیوستم اما مشکلی پیش آمد: من در تقاضانامهی خود دربارهی دو پدربزرگم که هر دو قربانی اختناق شده بودند، چه باید مینوشتم؟ با وجود اینکه پدربزرگ پانتهلی محکوم نشده بود اما در هر حال 13 ماه را در زندان گذرانده بود. و پدربزرگ آندری حتی بدون محاکمه به سیبری تبعید شده بود. این مسأله وقتی من نامزد عضویت شدم هیچ کس را ناراحت نکرد؛ چون استاوروپل همهچیز را دربارهی من میدانستند. من نامهای برای پدر نوشتم چون مطمئن بودم وقتی به حزب پیوسته بود باید همین سؤال را جواب میداد. پدر گفت «من هیچچیز ننوشتم. ما در جبهه از این حرفها نداشتیم. افراد قبل از جنگیدن به حزب پذیرفته میشدند. مرگ منتظر ما بود و این خودش همه سوالها را پاسخ میداد.» منبع:خاطرات میخائیل گورباچف. ترجمه فریدون دولتشاهی. انتشارات اطلاعات.1378
ما از نظر عقلانی آدمهای بالغی بودیم و روش انفعالی بعضی از استادان ـ که دانشجویان را تنها به صورت ابزاری برای آموختن مسائل عقیدتی میدیدند ـ داشت غیر قابل تحمل میشد. یک نوع اهانت در آن وجود داشت که باعث ذلت حیثیت انسانی میشد.
به یاد دارم در پاییز 1952 زمانی که اثر استالین به نام "مسائل سوسیالیسم در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی" چاپ شد، یکی از برجستگان فکری، صفحه به صفحهی این کتاب را در جریان درسش برای ما خواند. من صبرم را از دست دادم و یادداشتی برایش فرستادم و یادآور شدم در اصل ما این کتاب را هماکنون خوانده بودیم و خواندن مجدد آن در کلاس درس، نشانهی بیاحترامی به حضار بوده است.
واکنش او فوری بود. پاسخ غضبآلود استاد در اصل این بود که آدمهای گستاخ که بیم دارند حتی نامشان را در زیر یک یادداشت امضا کنند آنقدر خودبین هستند که تصور میکنند هم اکنون «همهی غنای این نظریهها و نتیجهگیریهای اثر رقیق استالین را فرا گرفتهاند.»
من بلند شدم و گفتم من نویسندهی یادداشت بودم. اخبار این حادثه از طریق کومسومل و سازمان حزبی گذشت و به کمیتهی شهر مسکو رسید. و من در آن زمان، معاون دبیر سازمان کومسومل دانشکده بودم. تحقیقاتی صورت گرفت اما جنجال سرانجام خوابید ـ به نظر میرسد اصلیت «کارگر ـ کشاورز» من یکبار دیگر کمکم کرد