سفارش تبلیغ
صبا ویژن







































صدای تاریخ


در 11 دی در سال 1367 هجری شمسی حضرت امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پیام مهم و تاریخی خود را خطاب به گورباچف صدر هیئت رئیسه شوروی سابق صادر کردند. نامه تاریخی امام (ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجیدنظرطلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبر کبیرانقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح درباره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه دراین زمینه به پیشگویی  پرداخت که به همان صورت تحقق خارجی یافت. 

متن پیام امام خمینی( ره) به گورباچف به این شرح است :
جناب آقای گورباچف صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد ، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره یی از مشکلات مردمتان باشد ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود ، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مساله یی که مطمئناًً باعث موفقیت شما خواهد شد این است سیاست اسلاف خود دایر بر خدا زدایی و دین زدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالا ترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است ، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه های نا صحیح و عملکردهای غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد ، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل – البته به شکل دیگر- و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.

حضرت آقای گورباچف! ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید ، ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید . امروز دیگر چیزی با نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جداً میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما که دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منافع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است ، مصرف کنند. آقای گورباچف! وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت ، لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون میدانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. ظاهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و عقل می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده می شد (لن نومن لک حتی نری الله جهرت) می فرماید: (لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر). از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است . اصولاً میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه اسلامی بیندازیم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند ازآن بهره ببرند بسنده می کنیم: این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است ، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ می داند کجاست ، در محیطش چه می گذرد ، در جهان چه غوغایی است . پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.

انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد . پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم . انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب ، در این زمینه ها به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشأ مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس. و نیز به کتابهای سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف که منزه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند ، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد .

جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما ، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مساله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابر قدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟! آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابر قدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست ، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.                   و السلام علی من التبع الهدی - روح الله الموسوی الخمینی
(صحیفه نور، ج 21 ، چاپ اول ، صص 66 تا 69 )  


نوشته شده در شنبه 89/8/15ساعت 3:9 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

 َ           کره زمین

سوم ماه می 1515 پرتغالی‌ها در جزیره ایرانی هرمز مستقر شدند و فصل تازه‌ای در تاریخ منطقه باز شد که عنوان آن را «مداخله غرب در خاورمیانه و استثمار این منطقه که مهد تمدن بشر بوده است» قرار داده‌اند؛ فصلی که هنوز بسته نشده است.

 پاپ الکساندر ششم طبق فرمان مورخ چهارم می سال1493 خود، جزایر شرق نصف‌النهار میانی  اقیانوس اطلس را به پرتغالی‌ها و سرزمین‌های غرب این نصف‌النهار (قاره آمریکا) را به اسپانیایی‌ها بخشیده بود!

دریاسالار پرتغالی «آلفونسو دا آلبوکرک (آلبوکرکی)» پس از استقرار در هند، در سال 1507 وارد خیج‌فارس شده و هرمز را مورد حمله قرار داده بود ولی تصرف هرمز و استقرار پرتغالی‌ها در این جزیره 8سال بعد و با آوردن کشتی‌های نظامی و تفنگداران بیشتری صورت گرفت. کشتی‌های پرتغالی دارای توپ بودند و مدافعان ایرانی هرمز فاقد آن. در آن زمان، پیروزی استعمار اروپا تنها بر اثر برتری اسلحه و قدرت آتش صورت می‌گرفت. به قول مفسران مشرق زمین (مفسران معاصر)،  تصرف هرمز 8ماه پس از جنگ چالدران روی داد.

زادروز ماکیاولی؛  اندیشمندی که سیاست را از اخلاق جدا ساخت

سوم ماه می  زادروز «نیکلو ماکیاولی» سیاستمدار و نویسنده دوران رنسانس (تجدید حیات) ایتالیاست که به‌سال 1469 در فلورانس به دنیا آمد و 58سال عمر کرد. وی که نخست از هواداران مردمسالاری و محدود بودن قدرت رئیس کشور بود و به همین سبب هم به دستگاه حکومت راه یافته بود بعدا طرفدار قدرت مطلقه رئیس کشور شد و عقاید خود را در این زمینه در کتاب «شاهزاده» شرح داده است که کار تالیف آن در سال 1513 پایان یافت.

ماکیاولی در فصل 15 این تالیف (زیر عنوان «هدف و وسیله»)، سیاست را از اخلاق جدا ساخته و نیل به هدف را اصالت کار «حکمران» دانسته، نه راه‌های وصول به آن را؛ حتی اگر این راه‌ها تقلب، دروغ، دغلکاری و خشونت باشد؛ به عبارت دیگر «هدف، وسیله را توجیه می‌کند». با وجود این، ماکیاولی به حاکم مطلقه گوشزد کرده است که نباید کاری کند که مردم از دولت او متنفر بشوند که بیزاری عمومی، آغاز پایان‌کار هر حکومت است و با تأکید گفته است که «ترس و اطاعت» جدا از «تنفر» هستند؛ فرزند از پدرش می‌ترسد، ولی از او متنفر نیست.

 


نوشته شده در سه شنبه 89/2/14ساعت 4:18 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

 

          ناصرالدین شاه    


اول می سال‌1896 میلادی روزی است که ناصرالدین شاه قاجار در حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد.


 ناصرالدین‌شاه 16‌ژوئیه‌1831 به دنیا آمده بود و هنگام مرگ 65‌ساله بود و 48‌سال سلطنت کرده بود. میرزا رضا تپانچه را زیر عریضه خود (ورق کاغذ) پنهان کرده بود. ناصرالدین شاه نخستین شاه ایران بود که به اروپای غربی سفر کرد، آن هم 3 بار متوالی و به فاصله نسبتا کوتاهی از هم! و تنها برای تماشای فرنگ. او -که به باور تاریخ‌نگاران، فاقد دورنگری لازم و توان قضاوت بود ـ ندانسته، امتیازهای متعدد به خارجیان داد. به فلاکت افتادن ایران عمدتا مربوط به دوران سلطنت 48‌ساله ناصرالدین شاه بوده است. یک مورد از آنها برای مثال: دستور قتل مدیر شایسته‌ای چون میرزا محمدتقی خان فراهانی- امیرکبیر- بزرگ‌ترین آسیب ناصرالدین به وطن به شمار آمده است. ناصرالدین شاه با قتل امیرکبیر، ایران را از برخوردار شدن هرچه بیشتر از مهارت‌های این فرزند شایسته خود محروم ساخت.


زادروز «رهی معیّری» غزلسرای بزرگ معاصر


11 اردیبهشت زادروز غزلسرای معاصر ایران، محمد حسن معیری (رهی معیری) است که در سال‌1909 (1288 هجری خورشیدی) به دنیا آمد و 59‌سال عمر کرد. مردم معمولی از طریق اشعار ترانه‌ها با «رهی» آشنا هستند.


رهی، علاوه بر شعر و ادب در موسیقی، نوشتن و هنر نقاشی دست داشت و به همین دلایل مدتی ریاست سازمان انتشارات کشور به او واگذار شده بود. رهی براثر بیماری سرطان درگذشت.


نوشته شده در سه شنبه 89/2/14ساعت 4:7 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

روز کارگر

له خه و راپه رن کی کریکاره          مه چنه کار ئه مرو یه کی ئا ره

خه به ر بنیرن بو نزیک  و دوور       کووه بن هه لکه ن ئا لا یه کی سوور

 

روز جهانی کارگر یادمان شورش کارگران آمریکائی در اول ماه مه1886

در شیکاگو است که هر سال در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته

می‌شود.

حزب‌های کمونیست و سوسیالیست و اتحادیه‌های کارگری در بسیاری از

کشورهای جهان این روز را با برگزاری تظاهرات و راهپیمائی‌های

خیابانی برگزار می‌کنند.

دهها سال است که به این مناسبت در این روز، در کشورهای مختلف (به

استثنای ایالات متحده، کانادا و چند کشور کوچک) مراسم ویژه برگزار

می‌شود. ایالات متحده و کانادا نخستین دوشنبه هر سپتامبر (شهریور ماه)

را به عنوان «روزکارگر» برگزار می‌کنند.

 مناسبت اول مه به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم

ماه مه سال1886، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران

آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری

کشته، عده‌ای مجروح و بعدا چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی

خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به 8

ساعت بودند. قرار بود که اول ماه مه 1886 در آمریکا (ایالات متحده)،

کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و

در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و

در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت. شمار

کارگران معترض شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود90 هزار تن

بود. در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و

هوادارانشان در «میدان بیده = Haymarket» جمع شده و از اینجا به حرکت درآمده

بودند. سخنرانان آنان بر یک گاری بزرگ سوار بودند و شعار می‌دادند. پس از طی 

مسافتی، پلیس اطراف این گاری (چهارچرخه) را گرفت و خواست که تظاهرکنندگان 

متفرق شوند 

که ناگهان انفجاری صورت گرفت، یک مامور پلیس کشته شد و چند کارگر و پلیس نیز

مجروح شدند.

این حادثه سبب شد که پلیس دست به تیراندازی به سوی جمعیت بزند و کشتار صورت

گیرد.

 آمار کشته‌شدگان اعلام نشده‌است ولی اسامی انبوه مجروحان در دست است. پلیس با

اعمال خشونت موفق شد جمعیت را پراکنده سازد.

در پی این حادثه، هشت تن به عنوان مسبّب دستگیر شدند که پنج نفر از آنان کارگر

مهاجر آلمانی و یکی هم آلمانی تبعه آمریکا بود. دادگاه یکی از این دستگیر‌شدگان را به

15 سال حبس محکوم کرد

و بقیه محکوم به اعدام شدند که فرماندار ایالت مجازات دو تن از آنان را به حبس ابد

تخفیف داد.

 یکی از محکومان به اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد و چهار نفر دیگر به دار

آویخته شدند.

با رسیدن اخبار مربوط به این تظاهرات، کشتار و اعدام به سایر کشورها، در گوشه و

کنار جهان مراسم یادبود برگزار و هر سال هم تکرار شد که به تدریج اول ماه مه، روز

جهانی کارگر عنوان گرفت. چون اعدام‌شدگان شیکاگو عمدتا آلمانی بودند، در سال1933

حزب نازی آلمان روز اول ماه مه را روز ملی و تعطیل عمومی اعلام کرد.

منابع:

 1-ب‍ا روز ج‍ه‍ان‍ی‌ ک‍ارگ‍ر ب‍ی‍ش‍ت‍ر آش‍ن‍ا ش‍وی‍م‌، ک‍ار و ک‍ارگ‍ر، (3 خ‍رداد 1383): ص‌ 8.

 2-س‍ل‍ی‍م‍ی‍ان‌، ج‍ب‍ارع‍ل‍ی‌، ب‍ه‌ م‍ن‍اس‍ب‍ت‌ روز ج‍ه‍ان‍ی‌ ک‍ارگ‍ر، ک‍ار و ک‍ارگ‍ر، (11 اردی‍ب‍ه‍ش‍ت‌

  • 1379: ص‌2


  • نوشته شده در شنبه 89/2/11ساعت 12:27 صبح توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

                    سیزده بدر

    روز سیزده نوروز برای هر ایرانی یادآور خاطرات شیرینی است که حتا طعم تلخ "نحسی" های گاه و بیگاه آن هم نمیتواند از این شیرینی کم کند. البته برای عده ای از بچه های بازیگوش، نحسی روز سیزده به شکل مشقهای ننوشته عید ظاهر میشد و گاهی بزرگترها دلشان به رحم می آمد و کمک میکردند تا مشقهای مفصل عید تمام شوند.

    نحوست سیزده

    ریشه اعتقاد به شوم بودن و نحسی عدد سیزده مشخص نیست اما آنچه مسلم است این است که ایرانیان، به خلاف اروپائیان و اعراب سیزده را شوم نمیدانسته اند و اتفاقا روز سیزده هر ماه برایشان روزی گرامی بوده است. ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه خود نوشته است: ایرانیان باستان هر روز از ماه را به نامی می خوانند و سیزدهمین روز ماه ، « تیر » نامیده می شود و « تیر » نام فرشته ای عزیز و نام ستاره ای بزرگ و نورانی و خجسته است. بنا براین سیزده نمی تواند نحس باشد.

    بر اساس اساطیر ایرانی در این روز، سرحد ایران و توران با تیر انداختن آرش مشخص می شود. به این معنا که میان افراسیاب که بر شهرهای ایران مسلط شده بود و منوچهر که در قلعه ترکستان متحصن گردیده بود، صلح می افتد و این دو موافقت می کنند که یک تن از لشکر منوچهر با همه توان خود تیری بیندازد و هرجا که آن تیر فرود آمد مرز دو کشور باشد ؛ وسرانجام ، آرش تیری از قله دماوند می افکند که در کنار جیحون فرود می آید و به این ترتیب ، ایرانیان در" تیر" روز از تیرماه که آن را « تیرگان » می خوانند از محنت رهایی می یابند. به همین سبب در این روز جشنی برپا می داشتند که همچون مهرگان و نوروز خجسته ومبارک است
    .

    سیزدهم هر ماه ِ شمسی که تیر روز نامیده می شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندی است که " تیر " نام دارد و در پهلوی آن را تیشتر می گویند. فرشتهً مقدس تیر در کیش مزدیستی مقام بلند و داستان شیرینی دارد
    .
    گشت و گذار و شادی

    روز سیزده برای خانواده ها روز آخر تعطیلات نوروزی به حساب می آمد و باید از فردای آن به سلامتی روانه کار شده و به زندگی عادی خود بازگردند. این روز ، مبارک یا شوم، در خارج از خانه و در دامن طبیعت سپری میشد و از یکی دو روز مانده به سیزده، خانمها بساط خوردنیها را فراهم میکردند، کاهوی مفصلی تهیه کرده، مقداری سکنجبین میپختند و اسباب غذا، از برنج و روغن و سایر مخلفات را جور میکردند. علاقه مردم به این "پیک نیک" بهاری به قدری بود که حتا عده ای صبحانه را هم در خارج از خانه و در کنار جوی آب و دامن سبزه صرف میکردند.

     یکی ازمهمترین کارهای صبح روز سیزده، به آب سپردن سبزه عید بود. این سبزه که بنا به اعتقاد عامه، تمام شر و بدی را از خانه گرفته بود را به آب روان می انداختند و دو مرتبه از روی جوی آب میپریدند و اعتقاد داشتند که ناراحتیها و مشکلات خانه با این سبزه از آنها دور میشود.

     یکی از اعتقادات بی اساس سیزده این بود که تا ظهر سیزده، به خانه کسی نروند تا با سردی و بی حرمتی صاحبخانه روبرو نشوند، چرا که مهمان در این روز، نحوست سیزده خودش را به خانه دیگران می برد

    سیزده بدر

    محل مناسب برای اطراق کردن

    مناسبترین محل برای به در کردن سیزده، بیرون دروازه های شهر و در هر زمین سبز و سایه درختی که در نزدیکی آب باشد، بود. در این میان عده ای از افراد نادرست، ناخنکهای فراوانی هم به محصولات باغات میزدند که گاهی به مرافعه شدید ختم میشد و خوشی را از بین میبرد.

     اما بیشتر روز، پس از رسیدن و نشستن، به ساز و آواز، بازیهای دسته جمعی مانند الک-دولک، جفتک چارکش و چلتوپ میگذشت. هر دسته برای خود ساز و ضربی جور میکرد و یا از مطربهای اجرتی دعوت میکرد و خلاصه دشت و صحرا پر از آواز و ساز و رقص و شادی بود.

     ناهار روز سیزده

    غذای سیزده بدر به دو شکل تهیه میشد، یا آنرا در خانه پخته و آماده می کردند، یا با صفای بیشتری در صحرا بار گذاشته میشد. محبوبترین غذا، دمی باقلا، دمی بلغور و آش رشته بود که غالبا نود و لوبیای آنرا در خانه میپختند و سبزی و رشته و مخلفات دیگرش را در صحرا اضافه میکردند تا جا بیافتد.

     کسانی که دست و دلباز بودند، هرگز هنگام کشیدن غذا "لقمه همسایه" را فراموش نمیکردند و حتا به اندازه یک نعلبکی هم شده از آش خود به همسایه صحرایی خود تعارف میکردند و آنها که خسیس بودند، حلقه وار مینشستند و بدون نگاه کردن به دیگران غذا میخوردند تا مجبور به تعارف نشوند.

    سبزه گره زدن

    گره زدن سبزه در روز سیزده بدر از جمله رسومی بود که تقریبا تمام زنان و دختران، به خصوص دختران دم بخت و خانه مانده را در بر میگرفت و به این شکل انجام میشد که باید دو ساقه سبزه را به هم هفت گره بزنند و نیت بکنند تا حاجتشان روا شود. به همین دلیل در اولین فرصت به میان سبزه ها رفته، دو ساقه آنرا در دست میگرفتند و با خواندن اشعاری، نیت خود را بر زبان می آوردند. در ابتدا واجب بود بگویند "سبزی تو از من- زردی من از تو" و بعد مناسب با حاجت خود اشعاری را زمزمه میکردند که مشهورترین آنها این بود "سیزده بدر/ سال دگر/ خونه شوور/ بچه به بغل"

    خلاصه، با هر گره نیتی کرده و بزرگترین دلهره آنها این بود که مبادا ساقه نازک سبزه پاره شود و حاجتشان روا نشود.

    پایان یک روز خوش

    یکی دو ساعت به غروب مانده، خوش گذرانهای روز سیزده کم کم بساط خود را جمع کرده و زرنگها کمی زودتر از غروب، به سمت خانه حرکت میکردند. ساعات آخر روز که همه با شکمهای پر، بچه های خسته و از حال رفته و بارهایی که دیگر سنگین به نظر میرسید، از تمام روز سخت تر و کندتر میگذشت.

     بالاخره خانواده ها به خانه رسیده، بچه ها معمولا بعد از خوردن یک قاشق روغن زیتون یا روغن بادام (برای پاک شدن معده از پرخوریهای روز سیزده) به خواب میرفتند و بزرگترها هم خود را آماده روز چهارده فروردین و آغاز کار و کسب میکردند و با امید سالی پر برکت و شاد به استراحت میپرداختند.

     برای شما هم سالی پر از موفقیت و سلامتی آرزو میکنیم.

    برگرفته از "طهران قدیم" نوشته جعفر شهری


    نوشته شده در جمعه 89/1/13ساعت 10:10 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

    نوروز              

                                      سالی نوی

    هه موو سالی خوشه ویستی وه کو دلی تو پیویستی

    له بیر ناچی له ناو دلمای بویه زور لام خوشه ویستی

    روو له مومی سالی نوی که ین با رووناکی خاموش که ین

    بچینه ناو سالی نوی وه هه ر دوو کمان ماچیان که ین

    هه موو سالی دلمان خوش که ین یادگاری تال با له بیرکه ین

    به گولیکی سووری جوان هه ر دوو لیوی یه کتر ماچ که ین

    به چی سالی نویت پیروز که م باشه دیاری چیت پیشکه ش که م

    ده مم گول وماچی به سه یا خو دلی خومت پیشکه ش که م

    با رووناکی خاموش که ین یادگاری تال له بیر که ین

    بچینه ناو سالی نوی وه داهاتوو مان جوان تر که ین

    با به سه ما ئه مسال به ری که ین با یه ک ترین له ئامیز که ین

    به نیگا وچاو قسه بکه ین چی خه مه له دلمان ده ر که ین

    هه ر تو لا ی من خو شه ویستی پر له جوانی وسوز وهه ستی

    باشه گیانه دلی کاممان جوان تره بو خوشه ویستی

     نوروز

    نه ورووز

    ئه م روژی سالی تازه یه نه وروزه هاته وه

    جیژ نیکی کونی کورده به خوشی و به ها ته وه

    چه ند سال بوو گولی هیوای ئیمه پی په ست بوو تاکو پار

    هه ر خوینی لاوه کان بوو گولی ئالی نه وبه هار

    ئه و ره نگه سوو ره بوو که له ئاسوی بلندی کورد

    مژده ی به یانی بو گه لی دوور ونزیک ئه برد

    وا روژهه لات له به نده نی به رزی ولاته وه

    هه ر خوینی شه هیده ره نگی شه فه ق شه وق ئه داته وه

    نه وروز بوو ئاگریکی وه ها خسته جه رگه وه

    لاوان به عه شق ئه چوون به ره و پیری مه رگه وه

    تا ئیستا رووی نه داوه له تاریخی میلله تا

    قه لغانی گولله سنگی کچان ب؛ له هه لمه تا

    پیی ناوی بو شه هیدی وه ته ن شیوه ن وگرین

    نامرن ئه وانه وا له دلی میلله تا ئه ژین

               ماموستا پیره میرد


    نوشته شده در یکشنبه 89/1/8ساعت 5:51 عصر توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

        نوروز 1389

    جشن نوروز یا عید نوروز یا جشن فروردین یا جشن بهار یا بهار جشن : بزرگترین جشن ملی ایرانیان است که از نخستین روز فروردین ، ماه اول سال شمسی ، آغاز شود. جشن نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ آریائیان بوده است ، ایرانیان قدیم (پیش از عهد ساسانی و به هنگام تدوین بخش اول اوستا) جشن نوروز را ظاهراً دراول بهار هر سال و آغاز برج حمل برپا می داشتند. در دوره ساسانیان موسم این جشن با گردش سال تغییر می کرد و در آغاز فروردین هر سال نبود، بلکه مانند عید اضحی و عید فطر، مسلمانان در فصول مختلف سال گردش می کرد. در نخستین سال تاریخ یزدگردی مبداء جلوس یزدگرد واپسین شاه ساسانی جشن نوروز مصادف بود با شانزدهم حزیران رومی (ماه ژوئن فرنگی ) و تقریباً در اوائل تابستان . از آن پس هر چهار سال یک روز این جشن عقب تر ماند و در حدود سال 392 ه" . ق. نوبت جشن نوروزی به اول حمل رسید و در سال 467 ه" . ق. نوروز به بیست وسوم برج حوت افتاد، یعنی 17 روز مانده به پایان زمستان . در این سال به فرمان سلطان جلال الدین ملک شاه سلجوقی ترتیب تقویم جلالی نهاده شد و بر اساس آن موقع جشن نوروزی در بهار هر سال مقارن تحویل آفتاب به برج حمل تثبیت شد و بدین منظور مقرر شد که هر چهار سال یک روز بر تعداد ایام سال بیفزایند و سال چهارم را 366 روز حساب کنند و پس از هر 28 سال - یعنی گذشتن هفت دوره چهارساله - چون دوره چهارساله هشتم فرارسد به جای آنکه به آخرین سال این دوره یک روز بیفزایند، این روزرا به نخستین سال دوره بعد یعنی دوره نهم اضافه کنند. بدین ترتیب سال جلالی نزدیکترین سال های جهان شد به سال شمسی حقیقی که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و46 ثانیه است .

    پیدایش و تسمیه نوروز : ایرانیان باستان جشنی داشته اند به نام فروردگان [ فروردیان ] و آن ده روز طول می کشیده ، فروردگان که در پایان سال گرفته می شد ظاهراً در واقع روزهای عزاو ماتم بوده نه جشن و شادی ، چنانکه بیرونی راجع به همین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم «خشوم » اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه ونوحه سرائی کنند و چهره های خود را بخراشند و برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. (آثار الباقیه ص 235). و ظاهراً به همین سبب جشن نوروز که پس از آن می آمد علاوه بر آنکه روز اول سال محسوب می شده روز شادی بزرگان بوده است (گاه شماری صص 73 - 77). فردوسی که بدون شک مواد شاهنامه خود را معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذ کرده ، اندر پادشاهی جمشید گوید:

    به فر کیانی یکی تخت ساخت /چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت

    که چون خواستی دیو برداشتی /ز هامون به گردون برافراشتی

    چو خورشید تابان میان هوا/نشسته بر او شاه فرمانروا

    جهان انجمن شد برِ تخت اوی /فرومانده از فره بخت اوی

    به جمشید بر گوهر افشاندند/مر آن روز را روز نو خواندند

    سر سال نو هرمز فَرْوَدین /برآسوده از رنج تن دل ز کین

    بزرگان به شادی بیاراستند/می و جام و رامشگران خواستند

    چنین روز فرخ از آن روزگار/بمانده از آن خسروان یادگار.

     به نوشته برخی از مورخین بر پایه افسانه ها، سه هزار سال پیش در چنین روزی، جمشید از کاخ خود در جنوب دریاچه ارومیه (منطقه باستانی حسنلو) بیرون آمد و عمیقاً تحت تأثیر آفتاب درخشان، و خرمی و طراوت محیط قرار گرفت و آن روز را «نوروز»، روز صفا، پاک شدن زمین از بدی‌ها و روز سپاسگزاری از خداوند بزرگ نامید و خواست که از آن پس، بدون وقفه، هر سال در این روز آیین ویژه‌ای برگزار شود- آیینی که هنوز ادامه دارد و از گزند زمانه و هرگونه تحول سیاسی و اجتماعی مصون مانده است.کوروش بزرگ مؤسس امپراتوری ایران که از مادر، ماد و از پدر، پارس بود. نخستین حکمران ایرانی بود که به نوروز جنبه رسمی داد و در سال 534 پیش از میلاد دستورالعملی برای آن تدوین کرد که شامل ترفیع نظامیان، ابلاغ انتصابات تازه، سان دیدن از سربازان، عفو مجرمین پشیمان، ایجاد فضای سبزو پاکسازی محیط زیست- از منازل شخصی گرفته تا اماکن عمومی ـ بود. چهارسال پیش از آن ،کوروش پس از تصرف بابل، نوروز را در آنجا جشن گرفته بود و به این سبب برخی از مورخان، زمان اعلام رسمی و عمومی شدن نوروز به عنوان عید ملی را سال 538 قبل از میلاد نوشته اند. بابل در 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد به تصرف ایران درآمده بود.

    در دوران هخامنشیان، یازده روز اول فروردین (فرورتیشن/ Farvartishn ) ویژه انجام مراسم نوروز بود. شاه در نخستین روزسال نو روحانیون، بزرگان، مقامات دولتی و فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان و نمایندگان سرزمین‌های دیگر را می‌پذیرفت و ضمن سپاسگزاری از عنایات خداوند، گزارش کارهای سال کهنه و برنامه‌های دولت برای سال نو و نظر خویش را بیان می‌کرد که نصب‌العین قرار گیرد. این آیین تا همین اواخر با جزیی تفاوت رعایت می‌شد. شاه سپس پیشکش‌ها را دریافت می‌کرد که نمونه آن در کنده‌کاری‌های تخت جمشید دیده می‌شود. آنگاه مراسم سان و رژه برگزار می‌شد و افسرانی که قهرمان دفاع از وطن شده بودند، ترفیع و پاداش می‌گرفتند و مقامات تازه و قضات نو معرفی می‌شدند.

    نوروز، مردم نخست به دیدن سالخوردگان خانواده، بیماران و از کارافتادگان میرفتند و ادای احترام میکردند (احترام و رعایت احوال سالخوردگان و نسل بازنشسته، در میان ایرانیان همواره نهایت اهمیت را داشته است). سپس عید دیدنی آغاز می شد. پیش از دید و بازدیدها، در لحظه تحویل سال هر فرد از خدا میخواست که در سال نو روان او را پاک و آرام نگهدارد. این مراسم پس از 25 قرن به همین صورت ادامه دارد و باعث اعجاب ملل دیگر شده است. داریوش بزرگ که در گسترش آیین‌های نوروزی در میان متصرفات غیرآرین امپراتوری ایران سعی بلیغ داشت در مراسم نوروز 515 پیش از میلاد (هفت‌سال پس از آغاز فرامانروایی اش) تصمیم خود را در زمینه ایجاد سنگ نبشته بیستون- حاوی آرزوها، اندرزها و شرح قلمرو ایران- اعلام کرد که مورخان با توجه به این سنگ نبشته گفته‌اند که ایران تنها کشور جهان است که سند مالکیت دارد. بزرگترین آرزوی داریوش که در این کتیبه آمده، این است که خداوند ایران را از آفت دروغ و خشکسالی مصون سازد.

     (ادامه مطلب...

    نوشته شده در شنبه 88/12/29ساعت 2:19 صبح توسط کوروش فروهر| نظرات ( ) |

    <      1   2   3   4   5      >